خطبه ۱۱۳ نهج البلاغه: ترجمه فیض الاسلام
۳۱ تیر ۱۴۰۴و من خطبة له عليهالسلام في ذم الدنيا
- از خطبههاى آن حضرت عليه السّلام است (در مذمّت دنيا و ترغيب بآخرت)
وَ أُحَذِّرُكُمُ اَلدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ
(1) شما را از دنيا بر حذر مىدارم، زيرا دنيا جاى پايدارى نيست، و فرودگاهى كه در آن آب و گياه طلبيد (و به آسودگى در آنجا بمانيد) نمىباشد
وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ
قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا
به چيزهاى فريبنده خود را آراسته
وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا
و به آرايش خويش (مردم را) فريب داده است
دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا
(2) سرائى است نزد پروردگارش خوار و پست
فَخَلَطَ حَلاَلَهَا بِحَرَامِهَا
(از اين جهت) حلال آنرا بحرام و نيكوئيش را به بدى و زندگانيش را به مرگ و شيرينيش را به تلخى آميخت
وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا
وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا
وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا
لَمْ يُصْفِهَا اَللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ
(3) خداى تعالى براى دوستانش آنرا صاف و گوارا نگردانيده (بلكه تنگى و سختيها را نصيب آنان قرار داده
وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ
و به دشمنانش از دادن آن بخل نورزيده (بلكه گشايش و نعمتهاى بسيار بآنها بخشيده، و اين خود دليل خوارى و پستى دنيا است، زيرا شايسته نيست نعمت از دوستان گرفتن و به دشمنان بخشيدن)
خَيْرُهَا زَهِيدٌ
(4) خير و نيكوئيش اندك است (پس صاحبان همّت بآن رغبت ندارند )
وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ
و شرّ و بديش آماده است (پس بينايان از آن ايمنى ندارند)
وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ
و گرد آمدههايش فانى و نابود و دولتش از دست رفته و آباديش خراب مىگردد (پس خردمندان بآن دل نبندند)
وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ
وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ
فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ اَلْبِنَاءِ
(5) چه خير و نيكوئى است در سرائى كه مانند ساختمان شكسته و پى در رفته خراب ميشود؟
وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ اَلزَّادِ
و چه در عمرى كه در آن سرا چون تمام گشتن و خورده شدن توشه بسر مىرسد؟
وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ اِنْقِطَاعَ اَلسَّيْرِ
و چه در مدّتى كه مثل طىّ شدن راه پايان مىيابد؟
اِجْعَلُوا مَا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِكُمْ
(6) از خواستههاى خود قرار دهيد آنچه كه خدا بر شما واجب كرده (عبادت و بندگى و براى بدست آوردن آن سعى و كوشش نمائيد)
وَ اِسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُمْ
و براى اداء آنچه از شما خواسته (عمل به فرمانش) از او كمك و يارى بطلبيد (هرگز نبايستى از اين درخواست غافل ماند، چون منشأ بدست آوردن سعادت هميشگى توفيقى است كه بهر كه خواهد عطاء فرمايد)
وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ اَلْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ
و دعوت مرگ را به گوشهاى خود بشنوانيد (توشه براى اين راه پر خطر برداريد) پيش از آنكه شما را بخوانند (بميريد و تهى دست باشيد)
إِنَّ اَلزَّاهِدِينَ فِي اَلدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا
(7) دلهاى پارسايان در دنيا (از خوف خدا) مىگريد و اگر چه (بظاهر) خندان باشند
وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا
و حزن و اندوهشان (از عذاب الهىّ) سخت است و اگر چه (در نظرها) شادند
وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اِغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا
و (بجهت تقصير در طاعت و بندگى) خشم آنها بر نفسهاشان بسيار است و اگر چه بسبب آنچه بآنها داده شده (نيكوئى حالشان) مورد غبطهاند
قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ اَلْآجَالِ
(8) ياد مرگ از دلهاى شما پنهان گشته (سختيهاى آنرا در نظر نداريد)
وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ اَلْآمَالِ
و آرزوهاى دروغ شما را فرا گرفته
فَصَارَتِ اَلدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ اَلْآخِرَةِ
پس دنيا از آخرت بشما بيشتر مسلّط گرديده
وَ اَلْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ اَلْآجِلَةِ
و دنياى در گذر از آخرت پاينده و برقرار شما را بيشتر بطرف خود برده است
وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اَللَّهِ
(9) و شما بر دين خدا با هم برادر (و يگانه) هستيد
مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلاَّ خُبْثُ اَلسَّرَائِرِ وَ سُوءُ اَلضَّمَائِرِ
ميان شما را جدائى نينداخته مگر ناپاكى باطنها و بدى انديشهها
فَلاَ تَوَازَرُونَ وَ لاَ تَنَاصَحُونَ
به اين جهت بار يكديگر را بر نمىداريد (در هيچ كارى كمك هم نيستند) و پند و اندرز نمىدهيد
وَ لاَ تَبَاذَلُونَ وَ لاَ تَوَادُّونَ
و (در نيازمنديها) بيكديگر بذل و بخشش نمىنمائيد، و با هم دوستى نمىكنيد!!
مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ اَلدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ
(10) چه شده است شما را كه اندكى از دنيا را كه مىيابيد شاد مىشويد
وَ لاَ يَحْزُنُكُمُ اَلْكَثِيرُ مِنَ اَلْآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ
و بسيارى از آخرت كه محروم مانده از دست مىدهيد شما را اندوهناك نمىكند؟
وَ يُقْلِقُكُمُ اَلْيَسِيرُ مِنَ اَلدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ
و چون كمى از (متاع) دنيا از دستتان برود شما را مضطرب و نگران مىنمايد
حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذَلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ
بطوريكه حالت اضطراب و بيتابى از آنچه از دست شما رفته در روهاى شما و در كمى شكيبائيتان آشكار مىگردد؟
وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ
گويا دنيا جاى هميشگى شما است
وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ
و گويا متاع آن براى شما باقى و برقرار خواهد ماند!!
وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ إِلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ
(11) و هيچيك از شما را در ملاقات برادر (هم كيش) خود كه مىترسد از عيب گفتن و بد گوئى از او باز نمىدارد مگر ترس از اينكه او نيز عيب او را روبرو بگويد (پس فاش نكردن عيب يكديگر را روبرو نه از جهت ترس از خدا است، بلكه بجهت ترس فاش شدن عيب خويشتن است، و از اينرو است كه عيب يكديگر را بقصد پند و اندرز و اصلاح روبرو نگوييد و در غياب از خدا نترسيده بقصد افساد فاش مىنماييد)
قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ اَلْآجِلِ وَ حُبِّ اَلْعَاجِلِ
(12) بتحقيق براى از دست دادن آخرت و دوستى دنيا با يكديگر رفيق واقعى گشتيد
وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ
و دين هر يك از شما مانند ليسيدن به زبان او است (به زبان اقرار كرده بدل باور نداريد)
صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ
(13) اين رفتار شما بكار كسى ماند كه از كردار خويش فارغ گشته
وَ أَحْرَزَ رِضَى سَيِّدِهِ
و رضاء و خوشنودى آقاى خود را فراهم كرده است (از اين جهت با خاطر آسوده هر كارى بخواهيد انجام مىدهيد )