خطبه 149 نهج البلاغه

خطبه 149 نهج البلاغه

۰۸ فروردین ۱۳۹۹

و من كلام له (علیه السلام) قبلَ مَوته:
(در سال 40 هجرى در بيستم رمضان قبل از شهادت فرمود).

أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ، الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ، هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ.

1. ياد مرگ:
اى مردم هر كس از مرگ بگريزد، به هنگام فرار آن را خواهد ديد، اجل سر آمد زندگى، و فرار از مرگ رسيدن به آن است. چه روزگارانى كه در پى گشودن راز نهفته اش بودم اما خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هيهات كه اين علمى پنهان است.

أَمَّا وَصِيَّتِي، فَاللَّهَ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا. حُمِّلَ كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ. رَبٌّ رَحِيمٌ وَ دِينٌ قَوِيمٌ وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ، غَفَرَ اللَّهُ لِي وَ لَكُمْ.

2. وصيّت هاى امام على عليه السّلام:
امّا وصيّت من نسبت به خدا، آن كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد، و نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين است كه، سنّت و شريعت او را ضايع نكنيد. اين دو ستون محكم را بر پا داريد و اين دو چراغ را فروزان نگهداريد و تا آن زمان كه از حق منحرف نشده ايد، سرزنشى نخواهيد داشت، كه براى هر كس به اندازه توانايى او وظيفه اى تعيين گرديده، و نسبت به افراد جاهل و نادان تخفيف داده شده است زيرا كه: پروردگار رحيم، و دين استوار، و پيشوا آگاه است.
من ديروز رهبر شما بودم و امروز مايه پند و عبرت شما هستم،  و فردا از شما جدا خواهم شد، خدا شما و مرا بيامرزد.

إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِي هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ، وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ وَ [مَهَبِ] مَهَابِّ رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا وَ عَفَا فِي الْأَرْضِ مَخَطُّهَا. وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلَاءً سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاكٍ وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ لِيَعِظْكُمْ هُدُوِّي وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي وَ سُكُونُ أَطْرَافِي، فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ. وَدَاعِي لَكُمْ وَدَاعُ امْرِئٍ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِي. غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي وَ يُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِي وَ تَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَ قِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي.

اگر از اين ضربت و در اين لغزشگاه نجات يابم، كه حرفى نيست، امّا اگر گام ها بلغزد و از اين جهان بروم، ما نيز چون ديگران در سايه شاخسار درختان، مسير وزش باد و باران، و زير سايه ابرهاى متراكم آسمان پراكنده مى شويم، و آثارمان در روى زمين نابود خواهد شد.
من از همسايگان شما بودم، كه چند روزى در كنار شما زيستم، و به زودى از من جز جسدى بى روح و ساكن پس از آن همه تلاش، و خاموش پس از آن همه گفتار، باقى نخواهد ماند.
پس بايد سكوت من، و بى حركتی دست و پا و چشم ها و اندام من، مايه پند و اندرز شما گردد، كه از هر منطق رسايى و از هر سخن مؤثّرى عبرت انگيزتر است.
وداع و خداحافظى من با شما چونان جدايى كسى است كه آماده ملاقات پروردگار است، فردا ارزش ايّام زندگى مرا خواهيد ديد، و راز درونم را خواهيد دانست. پس از آن كه جاى مرا خالى ديديد و ديگرى بر جاى من نشست، مرا خواهيد شناخت.