خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه: ترجمه فیض الاسلام
۲۸ آبان ۱۴۰۴و من خطبة له عليهالسلام في ذم الدنيا
از خطبههاى آن حضرت عليه السّلام است (در مذمّت دنيا و دورى كردن از آن)
أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُحَذِّرُكُمُ اَلدُّنْيَا
پس از حمد بر خدا و درود بر پيغمبر اكرم، شما را از (دل بستن به) دنيا بر حذر مىدارم
فَإِنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ
زيرا دنيا (به كام دنيا پرستان) شيرين و (در نظر آنان) سبز و خرّم است
حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ
بشهوتها و خواهشهاى بيهوده پيچيده شده است
وَ تَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ
و بوسيلۀ متاعهاى زود از بين رونده (با خواهان) اظهار دوستى مىنمايد
وَ رَاقَتْ بِالْقَلِيلِ
و به زيورهاى اندك (مردم را) به شگفت آورده شاد مىنمايد
وَ تَحَلَّتْ بِالْآمَالِ
و براى آرزوها (ى بيجا كه اطمينان بآن نيست) و فريب (نادانان) خويش را آرايش نموده (مانند فاحشهاى كه خود را بيارايد تا سرمايۀ دين و دنياى خواهانش را بربايد)
وَ تَزَيَّنَتْ بِالْغُرُورِلاَ تَدُومُ حَبْرَتُهَا
شادى آن پايدار نيست
وَ لاَ تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا
و از درد و اندوهش آسوده نمىبايد گشت
غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ
بسيار فريبنده و زيان رساننده است
حَائِلَةٌ زَائِلَةٌ
تغيير دهندۀ حالات است (توانگرى را به درويشى و آسايش را بسختى و زندگى را به مرگ و تندرستى را به بيمارى تبديل مىنمايد، و يا مانع و جلوگير است از بدست آوردن سعادت هميشگى و بهشت جاودانى) فانى و نابود و تباه مىگردد
نَافِدَةٌ بَائِدَةٌ أَكَّالَةٌ غَوَّالَةٌ
شكمخوارهاى است كه (همه را) هلاك مىنمايد (شكم خاك از طعمۀ انسان هرگز سير نشود و طبع افلاك از تباه ساختن آدميان ملول نگردد)
لاَ تَعْدُو إِذَا تَنَاهَتْ إِلَى أُمْنِيَّةِ أَهْلِ اَلرَّغْبَةِ فِيهَا وَ اَلرِّضَاءِ بِهَا
زمانيكه آرزوى راغبين بدنيا كه بآن خوشنود هستند به نهايت رسيد دنيا از اينكه مىباشد تجاوز نمىكند
أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى سُبْحَانَهُ
همچنانكه خداوند تعالى (در قرآن كريم س 18 ى 45) مىفرمايد
كَمٰاءٍ أَنْزَلْنٰاهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبٰاتُ اَلْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً
«كَمٰاءٍ أَنْزَلْنٰاهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبٰاتُ اَلْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ اَلرِّيٰاحُ وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً» يعنى مثل دنيا مانند گياه زمين است كه به آبى كه آنرا از آسمان فرستاديم، آميخته شد (از آن نشو و نماء نمود) پس بامداد (روز ديگرى) آن گياه خشك گرديد به قسمى كه بادها آنرا پراكنده مىسازند، و خداوند بر همه چيز (هر كار) قادر و توانا است (خوشنودى و آسايش دنيا به گياهى ماند سبز و خرّم كه به اندك زمانى خشك گشته هستى آن به باد فناء مىرود)
تَذْرُوهُ اَلرِّيٰاحُ وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً لَمْ يَكُنِ اِمْرُؤٌ مِنْهَا فِي حَبْرَةٍ إِلاَّ أَعْقَبَتْهُ بَعْدَهَا عَبْرَةً
هيچ مردى از متاع دنيا مسرور و شادمان نبوده مگر آنكه در پى آن گريۀ گلوگير (يا غمّ و اندوه) باو رو آورده است
وَ لَمْ يَلْقَ فِي سَرَّائِهَا بَطْناً
و از خوشيهايش بكسى رو نياورده
إِلاَّ مَنَحَتْهُ مِنْ ضَرَّائِهَا ظَهْراً
مگر اينكه از بديهايش باو زيانى رسانده (هيچكس به دلخواه از دنيا شكمى سير نكرد و به آرزوى خود نرسيد مگر اينكه دنيا پشت كرده نعمت از او باز گرفت)
وَ لَمْ تَطُلَّهُ فِيهَا دِيمَةُ رَخَاءٍ
و در دنيا او را باران فراخى و خوشبختى تر نساخت
إِلاَّ هَتَنَتْ عَلَيْهِ مُزْنَةُ بَلاَءٍ
مگر اينكه ابر بلاء پى در پى بر او باريد
وَ حَرِيٌّ إِذَا أَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَةً أَنْ تُمْسِيَ لَهُ مُتَنَكِّرَةً
و (چون رفتار دنيا اينگونه است) شايسته است كه در اوّل بامداد يار و ياور انسان بوده او را همراهى نمايد و در شب تغيير يافته دشمنش گردد
وَ إِنْ جَانِبٌ مِنْهَا اِعْذَوْذَبَ وَ اِحْلَوْلَى أَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَأَوْبَى
و اگر طرفى از آن گوارا و شيرين باشد طرف ديگرش تلخ و پر وبا (بيمارى كشنده) است
لاَ يَنَالُ اِمْرُؤٌ مِنْ غَضَارَتِهَا رَغَباً
هيچكس از خوشى آن بمراد نمىرسد
إِلاَّ أَرْهَقَتْهُ مِنْ نَوَائِبِهَا تَعَباً
مگر اينكه از مصائب و اندوههاى آن رنج و سختى را دريابد
وَ لاَ يُمْسِي مِنْهَا فِي جَنَاحِ أَمْنٍ
و در بال امن و آسودگى شبى را بسر نبرد
إِلاَّ أَصْبَحَ عَلَى قَوَادِمِ خَوْفٍ
مگر اينكه بامداد بر روى جلو بالهاى خوف و ترس بگذراند
غَرَّارَةٌ غُرُورٌ مَا فِيهَا
بسيار فريبندهاى است كه هر چه در آن است مىفريبد
فَانِيَةٌ فَانٍ مَنْ عَلَيْهَا
و فانى شدنى است كه هر كه در آن است نابود ميشود
لاَ خَيْرَ فِي شَيْءٍ مِنْ أَزْوَادِهَا إِلاَّ اَلتَّقْوَى
خير و نيكوئى در هيچيك از توشههاى آن نيست مگر در تقوى و پرهيز كارى
مَنْ أَقَلَّ مِنْهَا اِسْتَكْثَرَ مِمَّا يُؤْمِنُهُ
هر كه اندكى از متاع دنيا را اخذ نمايد بدست آورده چيزى كه او را (از سختى حساب و بازرسى در قيامت) بسيار ايمن گرداند
وَ مَنِ اِسْتَكْثَرَ مِنْهَا اِسْتَكْثَرَ مِمَّا يُوبِقُهُ
و هر كه زياد گرد آورد دريافته چيزى كه (هنگام حساب) بسيار او را هلاك خواهد نمود
وَ زَالَ عَمَّا قَلِيلٍ عَنْهُ
و (در دنيا هم) بزودى از او زائل مىگردد
كَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ
چه بسيار است كسيكه بدنيا اعتماد و دلبستگى داشته و دنيا او را دردمند مىسازد
وَ ذِي طُمَأْنِينَةٍ إِلَيْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ
و چه بسيار است كسيكه بدنيا اطمينان داشته و دنيا او را بر خاك مىاندازد
وَ ذِي أُبَّهَةٍ قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً
و چه بسيار است كسيكه داراى مرتبۀ بزرگ بوده و دنيا او را كوچك و پست مىگرداند
وَ ذِي نَخْوَةٍ قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلاً
و چه بسيار است كسيكه داراى افتخار و خود خواهى است دنيا او را ذليل و خوار مىنمايد
سُلْطَانُهَا دُوَّلٌ
سلطنت و رياست دنيا گردنده است (گاه اين را باشد و گاه آنرا)
وَ عَيْشُهَا رَنِقٌ
و خوشگذرانى آن تيره (با كدورت) است
وَ عَذْبُهَا أُجَاجٌ
و آب پاكيزه آن (كه دنيا پرستان را گوارا است، نزد مردم دانا و بينا) شور و ناگوار است
وَ حُلْوُهَا صَبِرٌ
و شيرينى آن مانند شيرۀ درخت بسيار تلخ است
وَ غِذَاؤُهَا سِمَامٌ
و طعام آن زهرهايى است كشنده
وَ أَسْبَابُهَا رِمَامٌ
و وسائل آن (چيزهائى كه بآن دلبستگى دارند) مانند ريسمانهاى پوسيده و تكه تكه شده است
حَيُّهَا بِعَرَضِ مَوْتٍ
زندۀ آن بسمت مرگ و تندرست آن بسوى بيمارى رهسپار است
وَ صَحِيحُهَا بِعَرَضِ سُقْمٍ مُلْكُهَا مَسْلُوبٌ
پادشاهى آن از دست رفته
وَ عَزِيزُهَا مَغْلُوبٌ
و ارجمند آن زير دست
وَ مَوْفُورُهَا مَنْكُوبٌ
و ثروتمند آن به نكبت رسيده
وَ جَارُهَا مَحْرُوبٌ
و همسايۀ آن (ساكن دنيا) مالش غارت گشته است
أَ لَسْتُمْ فِي مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً
آيا در جاهاى آنانكه پيش از شما بودند نيستيد؟ و حال آنكه عمرهاى ايشان درازتر
وَ أَبْقَى آثَاراً
و آثارشان پايندهتر
وَ أَبْعَدَ آمَالاً
و آرزوهاشان بيشتر
وَ أَعَدَّ عَدِيداً
و جمعيّتشان آمادهتر
وَ أَكْثَفَ جُنُوداً
و لشگرهاشان انبوهتر بود
تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعَبُّدٍ
دنيا را بهر طورى كه بود پرستيده برگزيدند
وَ آثَرُوهَا أَيَّ إِيْثَارٍ ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيْرِ زَادٍ مُبَلِّغٍ
پس از آن كوچ كردند (مردند) بدون توشهاى كه همراه برداشته
وَ لاَ ظَهْرٍ قَاطِعٍ
يا مركبى كه راه را به پيمايد
فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ اَلدُّنْيَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْيَةٍ
آيا بشما خبر رسيده كه دنيا (هنگام مردن پيشينيان) خود را (يا كسى را) بآنها فديه داده باشد (تا نمىرند)
أَوْ أَعَانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ
يا آنان را همراهى كرده
أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً
و يا از روى نيكوئى در بارۀ ايشان كمكى نموده؟
بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَادِحِ
(نه!!) بلكه پايۀ زندگيشان را بسختيها و مصائب دردناك سست گردانيده و جنبانيده
وَ أَوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ وَ ضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ وَ عَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ
و رخسار و پيشانيهاشان را بخاك ماليده
وَ وَطِئَتْهُمْ بِالْمَنَاسِمِ
و زير دست و پاى ستوران آنان را لگد كوب كرده
وَ أَعَانَتْ عَلَيْهِمْ رَيْبَ اَلْمَنُونِ
و يارى كردنش اين بوده كه پيش آمدهاى سخت روزگار را بر سر ايشان وارد ساخته است
فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَكُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا
پس ديديد تغيير و بى آشنائى (دشمنى) دنيا را به كسانى كه بآن نزديك شده
وَ آثَرَهَا وَ أَخْلَدَ إِلَيْهَا
و آنرا برگزيده و بآن اعتماد نمودند؟
حِينَ ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ اَلْأَبَدِ
تا اينكه از آن براى هميشه جدا گشته كوچ كردند (ديگر باز گشتى براى آنان نيست)
وَ هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلاَّ اَلسَّغَبَ
و آيا جز گرسنگى توشهاى و جز تنگى (گور) جائى و جز تاريكى (قبر) نورى بايشان داد
أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إِلاَّ اَلضَّنْكَ أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلاَّ اَلظُّلْمَةَ أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلاَّ اَلنَّدَامَةَ
يا در پى آنان جز پشيمانى سختيهاشان را تدارك نمود؟
أَ فَهَذِهِ تُؤْثِرُونَ أَمْ إِلَيْهَا تَطْمَئِنُّونَ
آيا چنين دنيا (ى بيوفائى) را اختيار مىكنيد، يا بآن دل مىبنديد
أَمْ عَلَيْهَا تَحْرِصُونَ
يا براى بدست آوردنش حرص زده كوشش داريد؟
فَبِئْسَتِ اَلدَّارُ لِمَنْ لَمْ يَتَّهِمْهَا
بد سرائى است براى كسيكه بآن بد گمان نبوده
وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا عَلَى وَجَلٍ مِنْهَا
و هنگام اقامت در آن از خطرش خوف و ترس نداشته است
فَاعْلَمُوا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
پس بدانيد با اينكه خودتان هم مىدانيد
بِأَنَّكُمْ تَارِكُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْهَا
(بالأخره) دنيا را ترك گفته از آن كوچ خواهيد نمود
وَ اِتَّعِظُوا فِيهَا بِالَّذِينَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّٰا قُوَّةً
و پند بگيريد در آن از كسانى كه مىگفتند: كيست كه در قوّت و توانائى از ما برتر باشد
حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ فَلاَ يُدْعَوْنَ رُكْبَاناً
(همه مردند، و) بر مركب چوبين سوار نموده بسوى گورشان بردند، پس آنان را سوار نمىخوانند (زيرا راكب كسى است كه اختيار مركوب را در دست داشته باشد)
وَ أُنْزِلُوا اَلْأَجْدَاثَ
و در گورهاشان نهادند
فَلاَ يُدْعَوْنَ ضِيفَاناً
و آنها را ميهمان نمىخوانند (زيرا ميهمان كسيرا گويند كه بپاى خود بجائى برود از او پذيرايى نمايند)
وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ اَلصَّفِيحِ أَجْنَانٌ
و براى ايشان از كف زمين قبرها و از خاك كفنها و از استخوانهاى پوسيده و شكسته همسايهها تعيين گرديد
وَ مِنَ اَلتُّرَابِ أَكْفَانٌ وَ مِنَ اَلرُّفَاتِ جِيرَانٌ فَهُمْ جِيرَةٌ لاَ يُجِيبُونَ دَاعِياً
آنان همسايگانى هستند كه هر كه آنها را بخواند جواب نمىدهند
وَ لاَ يَمْنَعُونَ ضَيْماً
و ظلم و ستمى را (از خود) جلوگيرى نمىنمايند
وَ لاَ يُبَالُونَ مَنْدَبَةً
و از نوحه سرائى ملتفت نيستند
إِنْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا
اگر باران بر ايشان باريد شاد نشدند
وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا
و اگر تنگدستى بآنها رو آورد نوميد نگشتند (از غمّ و اندوه و سختى جهان آسوده و به خويشتن مبتلى و گرفتارند)
جَمِيعٌ وَ هُمْ آحَادٌ
گرد همند و تنها هستند
وَ جِيرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ
و همسايهاند و از هم دورند (چون از حال هم خبر ندارند)
مُتَدَانُونَ لاَ يَتَزَاوَرُونَ
با هم نزديكند و به ديدار يكديگر نمىروند
وَ قَرِيبُونَ لاَ يَتَقَارَبُونَ
و خويشانند و اظهار خويشى نمىنمايند
حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ
بردبار مىباشند كه كينه در دل ندارند
وَ جُهَلاَءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ
و نادانند (چيزى درك نكرده نمىفهمند) و كينه هاشان از بين رفته
لاَ يُخْشَى فَجْعُهُمْ
از درد و اندوه آنها كسى باك ندارد
وَ لاَ يُرْجَى دَفْعُهُمْ
و اميدى بكمك و همراهيشان نيست
اِسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ اَلْأَرْضِ بَطْناً
روى زمين را به زير آن و فراخى (جهان) را به تنگى (قبر) و بودن با اهل و ياران خويش را به غربت و تنهائى، و روشنى را به تاريكى تبديل نمودند
وَ بِالسَّعَةِ ضِيقاً وَ بِالْأَهْلِ غُرْبَةً وَ بِالنُّورِ ظُلْمَةً فَجَاءُوهَا كَمَا فَارَقُوهَا
و بدرون خاك آمدند (برگشتند) همانطورى كه برهنه و عريان از آن جدا شده (بوجود آمده) بودند
حُفَاةً عُرَاةً قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إِلَى اَلْحَيَاةِ اَلدَّائِمَةِ وَ اَلدَّارِ اَلْبَاقِيَةِ
با اعمال و كردارشان از دنيا بسوى زندگانى هميشگى و سراى ابدى كوچ كردند (و در آنجا دو باره زنده ميشوند و ديگر نمىميرند، خواه نيكوكار خواه بد كار)
كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى كَمٰا بَدَأْنٰا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنٰا إِنّٰا كُنّٰا فٰاعِلِينَ
چنانكه خداوند سبحان (در قرآن كريم س 21 ى 104) مىفرمايد: «كَمٰا بَدَأْنٰا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنٰا إِنّٰا كُنّٰا فٰاعِلِينَ» يعنى همچنانكه در آغاز خلق را ايجاد نموديم آنها را باز گردانيم، و اين وعدۀ ما حتمىّ است كه انجام خواهيم داد (خدايا بحقّ علىّ عليه السّلام در همۀ شدائد و سختيها تا انجام كار ما را يارى فرموده از روى فضل و كرمت با ما رفتار نما، و كن اللّهمّ بعزّتك لى فى كلّ الاحوال رءوفا، وّ علىّ فى جميع الأمور عطوفا، إلهى و ربّى من لّى غيرك )