نامه 71 نهج البلاغه
۱۷ فروردین ۱۳۹۹و من كتاب له (علیه السلام) إلى المُنذر بن الجارود العبدي، و خانَ في بعض ما وَلّاهُ من أعماله:
(نامه به منذر بن جارود عبدى، كه در فرماندارى خود خيانتى مرتكب شد).
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ؛ فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً وَ لَا تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً، تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ. وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةٍ. فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
سرزنش از خيانت اقتصادى:
پس از ياد خدا و درود، همانا شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم همانند پدرت مى باشى، و راه او را مى روى.
ناگهان به من خبر دادند، كه در هواپرستى چيزى فروگذار نكرده، و توشه اى براى آخرت خود باقى نگذاشته اى، دنياى خود را با تباه كردن آخرت آبادان مى كنى، و براى پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريده اى.
اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه ات، و بند كفش تو، از تو با ارزش تر است، و كسى كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسدارى از مرزهاى كشور را دارد، و نه مى تواند كارى را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد يا از خيانتى دور ماند.
پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. ان شاء اللّه.
[قال الرضي: و المنذر بن الجارود هذا هو الذي قال فيه أمير المؤمنين (علیه السلام) إنه لنظّار في عِطفَيه، مُختال في بُردَيه، تفّال في شِراكَيه].(سید رضی گوید:) (منذر كسى است كه امير مؤمنان در باره او فرمود: آدم متكبّرى است، به دو جانب خود مى نگرد، و در دو جامه كه بر تن دارد مى خرامد، و پيوسته بر بند كفش خود مى دمد كه گردى بر آن ننشيند).