نامه 44 نهج البلاغه
۱۶ فروردین ۱۳۹۹و من كتاب له (علیه السلام) إلى زياد ابن أبيه و قد بلغَه أن معاوية كتب إليه يريد خديعتَه بإستِلحاقه:
(نامه به زياد بن أبيه در سال 39 هجرى آن هنگام كه امام با خبر شد، معاويه نامه اى به او نوشته، و به بهانه اينكه زياد برادر معاويه است مى خواهد او را فريب دهد).
وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ كَتَبَ إِلَيْكَ يَسْتَزِلُّ لُبَّكَ وَ يَسْتَفِلُّ غَرْبَكَ، فَاحْذَرْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ الشَّيْطَانُ يَأْتِي الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ يَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ. وَ قَدْ كَانَ مِنْ أَبِي سُفْيَانَ فِي زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَةٌ مِنْ حَدِيثِ النَّفْسِ وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ لَا يَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ وَ لَا يُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ، وَ الْمُتَعَلِّقُ بِهَا كَالْوَاغِلِ الْمُدَفَّعِ وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ. فَلَمَّا قَرَأَ زِيَادٌ الْكِتَابَ قَالَ شَهِدَ بِهَا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ، وَ لَمْ تَزَلْ فِي نَفْسِهِ حَتَّى ادَّعَاهُ مُعَاوِيَةُ.
افشاى توطئه معاويه نسبت به زياد:
اطلاع يافتم كه معاويه براى تو نامه اى نوشته تا عقل تو را بلغزاند، و اراده تو را سست كند. از او بترس كه شيطان است، و از پيش رو، و پشت سر، و از راست و چپ به سوى انسان مى آيد تا در حال فراموشى، او را تسليم خود سازد، و شعور و دركش را بر بايد.
آرى ابو سفيان در زمان عمر بن خطّاب ادّعايى بدون انديشه و با وسوسه شيطان كرد كه نسبى را درست مى كند، و نه كسى با آن سزاوار ارث مى شود.
ادّعا كننده چونان شترى بيگانه است كه در جمع شتران يك گله وارد شده تا از آبشخور آب آنان بنوشد كه ديگر شتران او را از خود ندانسته، و از جمع خود دور كنند. يا چونان ظرفى كه بر پالان مركبى آويزان و پيوسته از اين سو بدان سو لرزان باشد.
وقتى زياد نامه را خواند گفت به پروردگار كعبه سوگند كه امام عليه السلام به آنچه در دل من مى گذشت گواهى داد تا آن كه معاويه او را به همكارى دعوت كرد.
[قال الرضي قوله (علیه السلام) الواغل هو الذي يهجم على الشرب ليشرب معهم و ليس منهم فلا يزال مدفعا محاجزا؛ و النوط المذبذب هو ما يناط برحل الراكب من قعب أو قدح أو ما أشبه ذلك فهو أبدا يتقلقل إذا حث ظهره و استعجل سيره].(سید رضی: «واغل» حيوانى است كه براى نوشيدن آب هجوم مى آورد امّا از شمار گله نيست و همواره ديگر شتران او را به عقب مى رانند، و «نوط مذبذب» ظرفى است، كه به مركب مى آويزند، كه هميشه به اين سو و آن سو مى جهد، و در حال حركت لرزان است).